در جلسه اول که به صورت مقدمه بود ما در خصوص انگیزه و اراده، تفاوت علم، تجربه، دانش و فعالیت های ساختاریافته و ساختار نیافته و مفهوم مدیریت چندوجهی، اکوسیستم هر منطقه و فرهنگ ها و همچنین ارکان پروژه و اقتصاد پروژه صحبت کردیم .در این جلسه قصد داریم که در خصوص کلیات این موضوع صحبت کنیم .
هر پروژه مثل همه پدیده ها یه ظاهر دارد، یه باطن ، یک شکل دارد، یک محتوا ! و یک پروژه هم ترکیبی ست از شکل و محتوا. خب وقتی ما در خصوص محتوا صحبت میکنیم، یعنی این که ما نسبت به اون فعالیت، نسبت به اون پروژه شناخت داریم، میشناسیم و نقصش در اینه که ما جهل داشته باشیم نسبت به اون پروژه، یعنی نشناسیم پروژه رو و شاید بدتر از همه این باشه که ندونیم که نسبت به اون پروژه جهل داریم، یعنی بهش میگن جهل مرکب، یعنی ما نمیدونیم که نمیدونیم.
اما اون ظاهرش یا شکلش چیه ؟ شکلش اون فعالیتی که شما دارید در عمل انجام میدین. نقصش در چیه؟ در بیکاری و بطالت ،یعنی اگر مثلا احتمال داره یه پروژه ی ما راجع بهش شناخت داریم ولی عمل نمی کنیم راجب اون پروژه، یعنی وقت رو داریم بیهوده هدر میدهیم ،به بطالت میگذرونیم و کار موثری انجام نمیشه وبه همین علت شاید یه پروژه مثلا بیست سال،بیست پنج سال هم زمان میبره ، احتمال داره!
پس یه پروژه میشه گفت که هم علم و هم عمل توام با هم دیگه است. اما اون چیزی که باعث میشه که یه پروژه خیلی خوب جلو بره این هست که به اصطلاح در واقع علم به اون پروژه خیلی مهمه .یعنی اون علم است که باعث میشه ما عملمون هم یا اقداماتمون نسبت به اون پروژه موثر تر باشه.
هر چقدردر ارتباط با یه پروژه ما علم مون بیشتر باشه، در واقع اون شکل، بهتر اداره میشه با یه سرعت و یه فعالیت متناسبی جلو میره و نهایتا با تکرار، ملکه ذهنمون میشه و در دفعات بعد دیگر راحتتر این پروژه جلو میره. حالا اگر سوالی داشته باشید من درخدمت هستم.
+شما فرمودید که مدیریت پروژه یک بحث چند وجهی هست ومیتونه فعالیتی ساختار یافته و یا ساختار نیافته داشته باشه و مطرح فرمودید همزمان باید علم و عمل توام با هم باشه. برای حتی یک مدیر پروژه در هر سه سطح کارفرمایی و مشاور و پیمانکار این مدیر پروژه ، چه هوشهایی باید داشته باشه؟ چه پتانسیلی باید داشته باشه و چه ظرفیتهایی باید داشته باشه؟
– این پاسخی که خدمت جنابعالی عرض میکنم شاید صرفا مربوط به مدیریت در یک پروژه نباشه اما موضوع بحث ما مدیریت پروژه هست ما چون در یک پروژه با فعالیتهای ساختار یافته و ساختار نیافته توام با همدیگه مواجه هستیم. خب اطلاع دارید که ما هشت هوش داریم که این هوشها بهش میگویند، هوشهای هشتگانه که شامل :
هوشهای فضایی، زبانی ،منطقی، ریاضی، بدنی، جنبشی، ریتمیک ،میان فردی، درون فردی و طبیعتگرا است.
من فکر میکنم که مدیران پروژه باید به تناسب هر پروژه، متناسبا تمام این هر هشت هوش رو باید داشته باشن. یعنی اینجور نیست که مثلا یک یا چند تا رو داشته باشن و بقیه رو نداشته باشن، نه! باید همه رو داشته باشند.
شاید درصد هایش، بسته به نوع هر پروژه متفاوت است.در حقیقت یک مدیر پروژه باید بره و این جنبه از هوش خودش رو تقویت کنه و باید کار بکنه در این قضیه، و غیر از این باید بتونه متناسبا از سمت چپ و راست مغزش هم متناسبا و متناوبا استفاده کنه ،یعنی ما دائم مواجه میشیم با یه سری از پارامترهایی که منوط است به فعالیت سمت چپ مغز و یه سری فعالیتی که مربوط میشه به سمت راست مغز، یعنی من فکر می کنم یک مدیر پروژه در هر سه بخش کارفرمایی، مشاور و پیمانکار، غیر از اون هوشهای هشتگانه باید بتونه از سمت چپ و راست مغز مغزش هم متناسبا باید بتونه استفاده کنه و البته اینجا بعد درونگرایی و برونگرایی اش هم مهمه، که آیا شخصیتش یه شخصیت درونگرا یا یک شخصیت برونگرا هست.
به نظر من در مدیریت پروژه شخصیت برونگرایی بیشتر جواب میده تا یه شخصیت درونگرا! باز به این دلیل که ابعاد یا مولفه های ساختار نیافته اش بیشتر هست.
+ با توجه به مطالبی که بیان شد ، اگر بخواهیم تعریفی جامع از “مدیریت پروژه ” داشته باشیم این تعریف شامل چه مواردی میشود؟
– من خودم تعریفی که از مدیریت پروژه دارم این است که “مدیریت پروژه“ از نظر من یعنی” ثروت آفرینی با مدیریت حرفه ای ،در راستای چشم انداز، ارزش، ماموریت از طریق فرآیند مدیریت که میشود شامل برنامه ریزی اجرا و کنترل .”
من فکر میکنم که این یک تعریف جامعیست که انشاءالله در جلسات بعدی من سعی میکنم این تعاریف را یکی یکی باز کنم. ثروت آفرینی چی هست ؟ مدیریت حرفه ای که ما میگیم یعنی چی؟ بعد میرویم توی بقیه فرآیند هایش .
تحلیل هوش مصنوعی
پرسشهای قابل طرح
تعریف دقیق از “شناخت” در حوزه مدیریت پروژه چیست؟ آیا منظور از شناخت، شناخت فنی از پروژه، شناخت از محیط پروژه، شناخت از تیم پروژه و یا ترکیبی از همه این موارد است؟
چگونه میتوان به شناخت عمیق از یک پروژه دست یافت؟ چه روشها و ابزارهایی برای افزایش شناخت از پروژه وجود دارد؟
چه ارتباطی بین شناخت از پروژه و موفقیت پروژه وجود دارد؟ آیا میتوان یک رابطه مستقیم و خطی بین این دو متغیر قائل شد؟
چگونه میتوان تعادل بین علم و عمل را در مدیریت پروژه برقرار کرد؟ آیا تاکید بیش از حد بر یکی از این دو جنبه میتواند به ضرر پروژه تمام شود؟
چگونه میتوانیم هوشهای مختلف را در خودمان شناسایی کنیم؟
چه روشهایی برای تقویت هر یک از هوشها وجود دارد؟
چگونه میتوانیم تعادل بین هوشهای مختلف را در خود ایجاد کنیم؟
چه عواملی باعث میشوند که برخی از مدیران پروژه در استفاده از هوشهای خود با مشکل مواجه شوند؟
چگونه میتوانیم از تنوع هوشها در تیمهای پروژه استفاده کنیم؟
دیدگاهتان را بنویسید
می خواهید در گفت و گو شرکت کنید؟خیالتان راحت باشد 🙂